نوشته شده در تاريخ جمعه 6 بهمن 1391برچسب:درسی از گنجشک,داستان عبرت انگیز,حکایت پندآموز,تلنگر,منبعwww,dastanekootah,in, توسط یاسر فلاحتی |

 

   ما در قبال گرفتاری دوستانمان چه می کنیم؟؟

 

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت !
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم !
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد !
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟
پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد !

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:اثبات وجودخدا,مباحثه استادوشاگرد,انیشتین,منبعwww,dastanekootah,in, توسط یاسر فلاحتی |

 

    مباحثه شاگرد و استاد

 

استاد دانشگاه با اين سوال شاگردانش را به يك چالش ذهني کشاند:آيا خدا هر چيزي که وجود دارد را خلق کرد؟
شاگردي با قاطعيت پاسخ داد:”بله او خلق کرد
استاد پرسيد: “آيا خدا همه چيز را خلق کرد؟
شاگرد پاسخ داد: “بله, آقا
استاد گفت: “اگر خدا همه چيز را خلق کرد, پس او شيطان را نيز خلق کرد. چون شيطان نيز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمايانگر صفات ماست , خدا نيز شيطان است!”
شاگرد آرام نشست و پاسخي نداد. استاد با رضايت از خودش خيال کرد بار ديگر توانست ثابت کند که عقيده به مذهب افسانه و خرافه اي بيش نيست.
شاگرد ديگري دستش را بلند کرد و گفت: “استاد ميتوانم از شما سوالي بپرسم؟
استاد پاسخ داد: “البته

شاگرد ايستاد و پرسيد: “استاد, سرما وجود دارد؟
استاد پاسخ داد: “اين چه سوالي است البته که وجود دارد. آيا تا کنون حسش نکرده اي؟
شاگردان به سوال مرد جوان خنديدند...

 



ادامه مطلب...

 

 

    زود قضاوت نکنیم

 

 

پس از رسيدن يک تماس تلفنی برای يک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بيمارستان شد ،او پس از اينکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهايش را عوض کرد و مستقيم وارد بخش جراحی شد .

او پدر پسر را ديد که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض ديدن دکتر، پدر داد زد: چرا اينقدر طول کشيد تا بيايی؟ مگر نميدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئوليت نداری؟

پزشک لبخندی زد و گفت: “متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دريافت تماس تلفنی، هرچه سريعتر خودم را رساندم  و اکنون، اميدوارم شما آرام باشيد تا من بتوانم کارم را انجام دهم “.

پدر با عصبانيت گفت:”آرام باشم؟! اگر پسر خودت همين حالا توی همين اتاق بود آيا تو ميتوانستی آرام بگيری؟ اگر پسر خودت همين حالا ميمرد چکار ميکردی؟”
پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: “من جوابی را که در کتاب مقدس انجيل گفته شده ميگويم” از خاک آمده ايم و به خاک باز می گرديم، شفادهنده يکی از اسمهای خداوند است ، پزشک نميتواند عمر را افزايش دهد ، برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه ، ما بهترين کارمان را انجام می دهيم به لطف و منت خدا ...

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:داستان پندآموز,حکایت اخلاقی,عبرت,درس,فداکاری,ایثار,منبعwww,dastanekootah,in, توسط یاسر فلاحتی |

    به دروغ امید را در دیگران زنده کردن ولی خود...                            

 

 

در بیمارستانی دو بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آنها ساعتها با هم  صحبت می کردند؛ از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می زدند و هر روز بعد از ظهر، بیماری که تختش کنار پنجره بود، می نشست و تمام چیزهایی که بیرون از پنجره می دید برای هم اتاقیش توصیف می کرد. پنجره، رو به یک پارک بود که دریاچه زیبایی داشت. مرغابیها و قوها در دریاچه شنا می کردند و کودکان با قایقهای تفریحیشان در آب سرگرمبودند. درختان کهن به منظره بیرون زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دوردست دیده میشد...

 

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 30 دی 1391برچسب:الو,خدا,فراموشی خدا,سلب توفیق,زبان کودکانه,منبعwww,dastanekootah,in, توسط یاسر فلاحتی |

 

 

ما واقعا کجای کاریم؟؟

 

 

 

 

 

الو الو سلام
کسی اونجا نیست ؟؟؟
مگه اونجا خونه ی خدا نیست ؟
پس چرا کسی جواب نمیده ؟

یهو یه صدای مهربون بگوش کودک نواخته شد ! مثل صدای یه فرشته

- بله با کی کار داری کوچولو ؟
- خدا هست ؟ باهاش قرار داشتم ، قول داده امشب جوابمو بده
- بگو من میشنوم

کودک متعجب پرسید : مگه تو خدایی ؟ من با خود خدا کار دارم

- هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره ؟؟؟

- فرشته ساکت بود . بعد از مکثی نه چندان طولانی گفت نه خدا خیلی دوستت داره . مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه ؟

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش غلطید و با همان بغض گفت : اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 29 دی 1391برچسب:رفاقت,دوست,مرام,به سلامتی,معرفت,رفیق,یار,منبعwww,dastanekootah,in, توسط یاسر فلاحتی |

 

           به سلامتی...

به سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نذاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره

به سلامتی مداد پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه

به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست

به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه تَرکمون کنن درکمون می کنن

به سلامتی اونایی که درد دل همه رو گوش میدن اما معلوم نیس خودشون کجا درد دل میکنن

به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه ……

به سلامتی مادر که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه

به سلامتی همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دائمیه!

به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند

 

 



ادامه مطلب...

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.